جدول جو
جدول جو

معنی خصم تاز - جستجوی لغت در جدول جو

خصم تاز
(پَ خوَرْ / خُرْ)
بردشمن تازنده. بر دشمن حمله کننده:
چو سلجق صیدگر آمد چو بیغو جنگ جو آمد
چو طغرل شیربند آمد چو جعفر خصم تاز آمد.
امیرمعزی (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خصم تاز
دشمن تاز
تصویری از خصم تاز
تصویر خصم تاز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرم تاز
تصویر گرم تاز
آنکه به شتاب تاخت کند، گرم تازنده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ اَ)
عصبانی. خشمگین. غضبناک. خشمین:
فروبرد سرطیره و خشم ساز
وزان طیرگی سر برآورد باز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ مِ)
عصبانیت شدید. خشمناکی شدید. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ)
کسی که خشم تاب داده و پیچیده باشد او را. (از آنندراج) :
سیاهی عزب پیشه و خشم تاب
چو دیدند روی چنین بی نقاب
ز تاب جوانی بجوش آمدند
در آن وادی سخت کوش آمدند.
نظامی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دشمنانه. (یادداشت بخط مؤلف) :
یک تن ز اولیای من از بهر خون من
زنهار خصم وار مگیرید دامنش.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(پَ فَ / فِ کَ)
دشمن آزار. دشمن شکن:
امیر دوست نواز و امیر خصم گداز
امیر شاعرخواه و امیر زائرخوان.
فرخی
لغت نامه دهخدا
آنکه بشتاب تاخت کند تند تازنده: آن مشرب سرد گرم تاران ترآخور جان خشک بازان... (تحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
از انواع عقاب ریز جثه
فرهنگ گویش مازندرانی